|
چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, :: 11:24 :: نويسنده : سمانه
سلام به همه.ما دوشنبه غروب برگشتیم تهران.نمی دونید دلم برای همه تون به خصوص یه نفر که خودش می دونه چقدر تنگ شده بود نظرات شما عزیزان: اسما
![]() ساعت0:07---24 آبان 1391
سلام آبجی جونم خوبی؟؟؟
پاسخ:سلام آبجی،خوبم ممنون.چه خبر؟!!حالتون خوبه؟هنوزم تهرانید؟
سلام خانوم رسیدن بخیر.
ممنون که به وبلاگم سر میزنید.
سلام آبجی سمانه
خوش اومدی خوش گذشت؟ پاسخ:سلام آبجی بهار.بله خیلی خوش گذشت جای شما خالی بود. رها
![]() ساعت17:39---19 آبان 1391
اهان.ببخشید خب یادم رفت....
پاسخ:اشکال نداره کوچیکم. لازم نیست بگی ببخشید:-) سمانه
![]() ساعت12:28---19 آبان 1391
منم دلم برات تنگ شده بود عزیز.باشه...دیگه سفر نمی رم:دی
بازم یادت رفت، تو نظرت شکلک گذاشتی هااا رها
![]() ساعت10:48---18 آبان 1391
چقدر خوب شد که برگشتین.خیلی دلم تنگ شده بود برات
![]() رها
![]() ساعت10:48---18 آبان 1391
چقدر خوب شد که برگشتین.خیلی دلم تنگ شده بود برات
![]() اسما
![]() ساعت18:01---17 آبان 1391
اون یه نفر کیه آبجی حسودیم شد.........
خدارو شکر که خوش گذشته آبجی جونم ایشالا همیشه شاد باشی عزییییییییییزم پاسخ:خیلی ممنونم آبجی.حسودی چرا؟!!گفتم که دلم برای همه تنگ شده بود:دی شوخی بودااااااااااا. ![]()
![]() |